دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم
دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

حضرت على (ع ) و مشکلات سیاسى خلیفهء اول

حضرت على (ع ) و مشکلات سیاسى خلیفهء اول  

معرفیهاى جامع پیامبر گرامى (ص ) از امیر مؤمنان (ع ) در حضور صحابه و یاران خود سبب شد که على (ع ) پس ازدرگذشت پیامبر (ص ) مرجع فکرى و علمى امت شناخته شود. حتى گروهى که پس از رحلت پیامبر, على (ع ) را ازصحنهء خلافت کنار گذاشتند, در مشکلات علمى و عقیدتى و حتى سیاسى , دست نیاز به سوى آن حضرت دراز کرده ,از او کمک مى گرفتند.

استمداد خلفا از امام (ع ) از مسائل مسلم تاریخى است که با انبوهى از مدارک قطعى همراه است و هیچ فردمنصفى نمى تواند آن را انکار کند. و این خود حاکى است که على (ع ) اعم امت به کتاب وسنت و اصول و فروع ومصالح سیاسى اسلام بود. فقط نویسندهء کتاب <الوشیعه >این حقیقت تاریخى را با کنایه و اشاره انکار کرده , خلیفهء دوم را, بر خلاف دهها مدارک تاریخى , افقه و اعلم صحابه خوانده است .(1)

ما فعلاً با این سخن کارى نداریم , زیرا موارد فراوانى که خلیفهء دوم در آنها دست نیاز به سوى على (ع ) دراز کرده درتاریخ ضبط شده است که مى تواند پاسخگوى این پندار بى پایه باشد. پس چه بهتر که به جاى پاسخگویى , مواردى ازاستمدادهاى علمى و سیاسى هر یک از خلفا از امیرالمؤمنین (ع ) را یادآور شویم .

 

حضرت على (ع ) و مشکلات علمى و سیاسى ابوبکر

 

تاریخ گواهى مى دهد که خلیفهء اول در مسائل سیاسى , معارف و عقاید, تفسیر قرآن و احکام اسلام به على (ع) مراجعه مى کرد و از راهنماییهاى آن حضرت کاملاً بهره مى برد. در اینجا نمونه هایى ذکر مى شود.

 

جنگ با رومیان

 

یکى از دشمنان سرسخت حکومت جوان اسلام امپراتورى روم بود که پیوسته مرکز حکومت اسلام را از جانب شمال تهدید مى کرد. پیامبر گرامى (ص) تا آخرین ساعات زندگى خود از اندیشهء خطر روم غافل نبود. در سال هفتم هجرت گروهى را به فرماندهى جعفر بن ابى طالب روانهء کرانه هاى شام کرد, ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرماندهء خود, بدون اخذ نتیجه , به مدینه بازگشت . براى جبران این شکست , پیامبر اکرم (ص ) در سال نهم با سپاهى گران عازم <تبوک >شد, ولى بدون آنکه با سپاه دشمن روبرو گردد به مدینه بازگشت . این سفر نتایج درخشانى داشت که در تاریخ مذکور است . مع الوصف , خطر حملهء روم همیشه خاطر پیامبر را به خود مشغول مى داشت و به همین جهت ,آن حضرت در آخرین لحظه هاى زندگى , که در بستر بیمارى بود, سپاهى از مهاجرین و انصار ترتیب داد که رهسپار کرانه هاى شام شوند. ولى این سپاه , به عللى مدینه را ترک نگفت , و پیامبر (ص) درگذشت در حالى که سپاه اسلام درچند کیلومترى مدینه اردو زده بود.

پس از درگذشت پیامبر (ص ) و پس از آنکه فضاى سیاسى مدینه , که دچار بحران شده بود, به آرامش گرایید وابوبکر زمام امور را به دست گرفت , خلیفه در اجراى فرمان پیامبر در نبرد با رومیان کاملاً دو دل بود. لذا با گروهى ازصحابه مشورت کرد و هر کدام نظرى دادند که او را قانع نساخت . سرانجام با على (ع ) به مشورت پرداخت و آن حضرت او را بر اجراى دستور پیامبر (ص ) تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند پیروز خواهد شد. خلیفه ازتشویق امام (ع ) خوشحال شد و گفت : <فال نیکى زدى و به خیر بشارت دادى >.(2)

 

مناظره با دانشمندان بزرگ یهود

 

پس از درگذشت پیامبر اکرم (ص) گروههایى از دانشمندان یهود و نصارا براى تضعیف روحیهء مسلمانان به مرکزاسلام روى مى آوردند و سئوالاتى را مطرح مى کردند. از جمله , گروهى از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفهء اول گفتند: در تورات چنین مى خوانیم که جانشینان پیامبران , دانشمندترین امت آنها هستند. اکنون که شما خلیفهء پیامبرخود هستید پاسخ دهید که خدا در کجاست . آیا در آسمانهاست یا در زمین ؟

ابوبکر پاسخى گفت که آن گروه را قانع نساخت , او براى خدا مکانى در عرض قائل شد که با انتقاد دانشمند یهودى روبرو گردید و گفت : در این صورت باید زمین خالى از خدا باشد!

در این لحظه حساس بود که على(ع) به داد اسلام رسید و آبروى جامعهء اسلامى را صیانت کرد. امام با منطق استوارخود چنین پاسخ گفت :

<ان الله این الاین فلا این له ; جل ان یحویه مکان فهو فى کل مکان بغیر مماسة و لا مجاورة یحیط علما بما فیها و لا یخلوشىء من تدبیره >(3)

مکانها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکانها بتوانند او را فرا گیرند. او در همه جا هست , ولى هرگز باموجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چیز احاطهء علمى دارد و چیزى از قلمرو تدبیر او بیرون نیست .

حضرت على (ع ) در این پاسخ , به روشنترین برهان , بر پیراستگى خدا از محاط بودن در مکان , استدلال کرد ودانشمندان یهودى را آنچنان غرق تعجب فرمود که وى بى اختیار به حقانیت گفتار على (ع ) و شایستگى او براى مقام خلافت اعتراف کرد.

امام (ع ) در عبارت نخست خود (مکانها را خداوند آفرید...) از برهان توحید استفاده کرد و به حکم اینکه در جهان قدیم بالذاتى جز خدا نیست و غیر از او هر چه هست مخلوق اوست , هر نوع مکانى را براى خدا نفى کرد. زیرا اگر خدامکان داشته باشد باید از نخست با وجود او همراه باشد, در صورتى که هر چه در جهان هست مخلوق اوست و ازجمله تمام مکانها و از این رو, چیزى نمى تواند با ذات او همراه باشد. به عبارت روشنتر, اگر براى خدا مکانى فرض شود, این مکان باید مانند ذات خدا قدیم باشد و یا مخلوق او شمرده شود. فرض اول با برهان توحید و اینکه درعرصء هستى قدیمى جز خدا نیست سازگار نیست و فرض دوم , به حکم اینکه مکانى فرضى مخلوق خداست , گواه بر این است که او نیازى به مکان ندارد, زیرا خداوند بود و این مکان وجود نداشت و سپس آن را آفرید.

حضرت على (ع ) در عبارت دوم کلام خود (او در همه جا هست بدون اینکه با چیزى مماس و مجاور باشد) بریکى از صفات خدا تکیه کرد و آن این است که او وجود نامتناهى است و لازمهء نامتناهى بودن این است که در همه جاباشد و بر همه چیز احاطهء علمى داشته باشد, و به حکم اینکه جسم نیست تماس سطحى با موجودى ندارد و درمجاورت چیزى قرار نمى گیرد.

آیا این عبارات کوتاه و پر مغز گواه بر علم گستردهء حضرت على (ع ) و بهره گیرى او از علم الهى نیست ؟

البته این تنها مورد نبوده است که امام (ع ) در برابر احبار و دانشمندان یهود دربارهء صفات خدا سخن گفته , بلکه درعهد دو خلیفهء دیگر و در دوران خلافت خویش نیز بارها با آنان سخن گفته است .

ابونعیم اصفهانى صورت مذاکرهء امام (ع ) را با چهل تن از احبار یهود نقل کرده است که شرح سخنان آن حضرت دراین مناظره نیاز به تألیف رساله اى مستقل دارد و در این مختصر نمى گنجد.(4)

شیوهء بحث امام على (ع ) با افراد بستگى به میزان معلومات و آگاهى آنان داشت . گاهى به دقیقترین برهان تکیه مى کرد و احیاناً با تشبیه و تمثیلى مطلب را روشن مى ساخت .

 

پاسخ قانع کننده به دانشمند مسیحى

 

سلمان مى گوید:

پس از درگذشت پیامبر, گروهى از مسیحیان به سرپرستى یک اسقف وارد مدینه شدند و در حضور خلیفه سؤالاتى مطرح کردند. خلیفه آنان را به حضور على (ع ) فرستاد یکى از سؤالات آنان از امام این بود که خدا کجاست . امام آتشى برافروخت و سپس پرسید: روى این آتش کجاست ؟ دانشمند مسیحى گفت : همهء اطراف آن , روى آن محسوب است و آتش هرگز پشت و رو ندارد. امام فرمود: اگر براى آتشى که مصنوع خداست طرف خاصى نیست , خالق آن , که هرگزشبیه آن نیست , بالاتر از آن است که پشت و رو داشته باشد; مشرق و مغرب از آن خداست و به هر طرف رو کنى آن طرف وجه و روى خداست و چیزى بر او مخفى و از او پنهان نیست .(5)

امام (ع ) نه تنها در مسائل فکرى و عقیدتى , اسلام و مسلمانان و در نتیجه خلیفه را کمک مى کرد, بلکه گاهى نیز که خلیفه در تفسیر مفردات و واژه هاى قرآن عاجز مى ماند به داد او مى رسید. چنان که وقتى شخصى از ابوبکر معنى لفظ<اب ّ> را در آیهء <و فاکهة و ابا متاعاً لکم و لا نعامکم >(6) سؤال کرد, ولى با کمال تحیر مى گفت : به کجا بروم اگر بدون آگاه

کلام خدا را تفسیر کنم .

چون خبر به على (ع ) رسید فرمود: مقصود از اب , همان علف و گیاه است .

;سسل لاًاینکه لفظ اب در زبان عربى به معنى گیاه و علف است در خود آیه گواه روشن بر آن وجود دارد, زیرا پس از آیه <وفاکهة و ابا>بلافاصله مى فرماید: <متاعاً لکم و لا نعامکم >. یعنى : این دو, مایهء تمتّع شما و حیوانات شماست . آنچه مى تواند براى انسان مایهء تمتع باشد همان <فاکهه >است و آنچه مایهء لذت و حیات حیوان است <اب >است که قطعاًگیاه و علف صحراخواهد بود .

 

داورى حضرت على (ع ) دربارهء یک مرد شرابخوار

 

خلیفه اوّل نه تنها در کسب آگاهى از مفاهیم قرآن از امام على (ع ) استمداد مى جست , بلکه در احکام و فروع دین نیز دست نیاز به سوى آن حضرت دراز مى کرد.

مردى را که شراب خورده مأموران به نزد خلیفه آوردند تا حد شرابخوارى براى او جارى سازد. وى ادعا کرد که ازتحریم شراب آگاه نبوده ودر میان گروهى پرورش یافته که تا آن هنگام شراب را حلال مى دانسته اند. خلیفه در تکلیف خود متحیر ماند. فوراً کسى را روانهء حضور على (ع ) کرد و حل مشکل را از او خواست . امام فرمود:

باید دو نفر از افراد موثق دست این فرد شرابخوار را بگیرند و به مجالس مهاجرین و انصار ببرند و از آنان بپرسند که آیا تاکنون آیهء تحریم شراب را براى این مرد تلاوت کرده اند یا نه . اگر آنان شهادت دادند که آیهء تحریم شراب را به این مرد تلاوت کرده اند باید حد الهى را بر او جارى کرد و اگر نه , باید او را توبه داد که در آینده لب به شراب نزند و سپس رها ساخت .

خلیفه از دستور امام (ع ) پیروى کرد و سرانجام آن مرد آزاد شد.(7)

درست است امام که امام (ع ) در دوران خلافت خلفا سکوت کرد و مسئولیتى نپذیرفت , ولى هیچ گاه دربارهء اسلام و دفاع از حریم دین شانه خالى نکرد.

در تاریخ آمده است که رأس الجالوت (پیشواى یهودیان ) مطالبى را به شرح زیر از ابوبکر پرسید و نظر قرآن را از اوجویا شد:

1 ریشهء حیات و موجود زنده چیست ؟

سسّت2 جمادى که به گونه اى سخن گفته است چیست ؟

3 چیزى که پیوسته در حال کم و زیاد شدن است چیست ؟

چون خبر به امام (ع ) رسید فرمود:

ریشهء حیات از نظر قرآن , آب است .(8) جمادى که به سخن درآمده , زمین و آسمان است که اطاعت خود را از فرمان خدا ابراز کردند.(9) و چیزى که پیوسته در حال کم و زیاد شدن است شب و روز است .(10)

خود راى چنان که از این سخنان على (ع ) آشکار است امام معمولاً براى اثبات سخن خود به آیاتى از قرآن استناد مى کرد واین بر استوارى سخن او مى افزود.(11)

 

پى‏نوشتها:‌

 

1- الوشیعه , ص ن (مقدمه ).

2- تاریخ یعقوبى , ج 2 ص 123 ط نجف .

3- ارشاد مفید, چاپ سنگى , ص 107

4- ر.ک . حلیة الاولیا, ج 1 ص 72

5- قضاء امیرالمؤمنین , ط نجف , 1369 ص 96

6- سورهء عبس , آیات 31و 32 و میوه و اب را رویاندیم تا مایهء تمتع شما و چهار پایانتان باشد.

7- کافى , ج 2 حدیث 16 ارشاد مفید, ص 106 مناقب ابن شهر آشوب , ج 1 ص 489

8- <و جعلنا من الماء کل شىء حى >یعنى : از آب هر موجود زنده اى را آفریدیم .

9- <یولج اللیل فى النهار و یولج النهار فى اللیل >یعنى : شب را در روز داخل مى کند و روز را در شب .

10. (فصلت : 11 یعنى : به آسمان و زمین گفت از روى رغبت یا کراهت به فرمان خدا باشید. گفتند با کمال رغبت مطیع فرمان خداییم .

11- بحار الانوار, ج 40 ص 224

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد