علت اصلی حجاب از دیدگاه اسلام بالا بردن ارزش
عللی که قبلا ذکر کردیم کم و بیش مورد استفاده مخالفان پوشیدگی زن قرار گرفته است . به عقیده ما یک علت اساسی در کار است که مورد غفلت واقع شده است . به عقیده ما ریشه اجتماعی پدید آمدن حریم و حائل میان زن و مرد را در میل به ریاضت ، یا میل مرد به استثمار زن ، یا حسادت مرد ، یا عدم امنیت اجتماعی ، یا عادت زنانگی نباید جستجو کرد و لااقل باید کمتر در اینها جستجو کرد . ریشه این پدیده را در یک تدبیر ماهرانه غریزی خود زن باید جستجو کرد .
به طور کلی بحثی است درباره ریشه اخلاق جنسی زن از قبیل حیا و عفاف ، و از آنجمله است تمایل به ستر و پوشش خود از مرد . در اینجا نظریاتی ابراز شده است .
دقیقترین آنها اینست که حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است . زن با هوش فطری و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظجسمی نمیتواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهده زور با زوی مرد بر نمیآید ، و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب ، و زن را مظهر معشوقیت و مظلومیت قرار داده است . در طبیعت ، جنس نر گیرنده و دنبال کننده آفریده شده است . به قول ویل دورانت :
" آداب جفتجوئی عبارت است از حمله برای تصرف در مردان ، و عقب نشینی برای دلیری و فریبندگی در زنان . . . مرد طبعا جنگی و حیوان شکاری است ، عملش مثبت و تهاجمی است . زن برای مرد همچون جائزهای است که باید آنرا برباید " .
وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور که متوسل به زیور و خودآرائی و تجمل شد که از آن راه مرد تصاحب کند ، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز شد . دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد .
ویل دورانت میگوید :
" حیا امر غریزی نیست بلکه اکتسابی است . زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند " .
ویل دورانت میگوید :
" خودداری از انبساط ، و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است . اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح میکردند توجه ما به آن جلب میشد ولی رغبت و قصد به ندرت تحریکمیگردید . مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی آنکه بداند حس میکند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر میدهد " .
مولوی ، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان مثلی بسیار عالی در این زمینه میآورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد میگوید :
زین للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پی یسکن الیهاش آفرید کی تواند آدم از حوا برید رستم زال ار بود ، وز حمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویش آنکه عالم مست گفتارش بدی کلمینی یا حمیرا میزدی آنگاه راجع به تأثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف میآورد : آنها را به آب و آتش تشبیه میکند ، میگوید مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه میکند و آنرا خاموش میسازد ، اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند ، آنوقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار میدهد ، اندک اندک او را گرم میکند و احیانا جوشش وغلیان در او به وجود میآورد ، تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار میسازد . میگوید :
آب غالب شد بر آتش از لهیب زآتش او جوشد چو باشد در " حجیب " چونکه دیگی حایل آمد آن دو را نیست کرد آن آب را کردش هوا مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور میرود ، در عمق روح خویش از ابتذال زن و از تسلیم و رایگانی او متنفر است . مرد همیشه عزت و استغناء و بی اعتنائی زن را نسبت به خود ستوده است .
ابن العفیف میگوید :
تبدی النفار دلالا و هی آنسه یا حسن معنی الرضا فی صوره الغضب نظامی میگوید :
چه خوش نازی است ناز خوبرویان زدیده رانده را از دیده جویان به طور کلی رابطهای است میان دست نارسی و فراق از یک طرف و عشق و سوز و گرانبهائی از طرف دیگر ، همچنانکه رابطهای است میان عشق و سوز از یک طرف و میان هنر و زیبائی از طرف دیگر ، یعنی عشق در زمینه فراقها و دست نارسیها میشکفد و هنر و زیبائی در زمینه عشق رشد و نمو مییابد .
برتراند راسل میگوید :
" از لحاظ هنر مایه تأسف است که به آسانی به زنان بتوان دست یافت و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد بدون آنکه غیر ممکنگردد " .
هم او میگوید :
" در جائی که اخلاقیات کاملا آزاد باشد ، انسانی که بالقوه ممکن است عشق شاعرانهای داشته باشد عملا بر اثر موفقیتهای متوالی به واسطه جاذبه شخصی خود ، ندرتا نیازی به توسل به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت " .
ویل دورانت در لذات فلسفه میگوید : " آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانبها میگردد . زیبائی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء ، ضعیف و با منع و جلوگیری ، قوی میگردد " .
از همه عجیبتر سخنی است که یکی از مجلات زنانه از آلفرد هیچکاک - که به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازی خود درباره زنان تجارب فراوان دارد - نقل میکند . او میگوید :
" من معتقدم که زن هم باید مثل فیلمی پرهیجان و پرآنتریک باشد ، بدین معنی که ماهیت خود را کمتر نشان دهد و برای کشف خود مرد را به نیروی تخیل و تصور زیادتری وادارد . باید زنان پیوسته بر همین شیوه رفتار کنند یعنی کمتر ماهیت خود را نشان دهند و بگذارند مرد برای کشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد " .
ایضا همان مجله در شماره دیگری از همین شخص چنین نقل میکند :
" زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندی که به کار میبردند خود بخود جذاب مینمودند و همین مسأله جاذبه نیرومندی بدانها میداد ، اما به تدریج با تلاشی که زنان این کشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان میدهند حجاب و پوششی که دیروزبر زن شرقی کشیده شده بود از میان میرود و همراه آن از جاذبه جنسی او هم کاسته میشود " .
میگویند : " مشتاقی است مایه مهجوری " . این صحیح است اما عکس آن هم صحیح است که : " مهجوری است مایه مشتاقی " .
امروز یکی از خعهایی که در دنیای اروپا و امریکا وجود دارد خع عشق است . در کلمات دانشمندان اروپائی زیاد این نکته به چشم میخورد که اولین قربانی آزادی و بیبند و باری امروز زنان و مردان ، عشق و شور و احساسات بسیار شدید و عالی است . در جهان امروز هرگز عشقهائی از نوع عشقهای شرقی از قبیل عشقهای مجنون و لیلی ، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمیکند . نمیخواهم به جنبه تاریخی قصه مجنون و لیلی ، و خسرو و شیرین تکیه کرده باشم ، ولی این قصههای بیان کننده واقعیاتی است که در اجتماعات شرقی وجود داشته است .
از این داستانها میتوان فهمید که زن بر اثر دور نگهداشتن خود از دسترسی مرد تا کجا پایه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است ؟ قطعا درک زن این حقیقت را در تمایل او به پوشش بدن خود و مخفی کردن خود به صورت یک راز تأثیر فراوان داشته است .
علل دیگری که مخالفان حجاب ذکر می کنند