دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم
دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

نظر اسلام در مورد شرکت زن ها توی مجامع عمومی چیه ؟

شرکت زن در مجامع  

 

 اسلام به اهمیت و ارزش فوق‏ العاده پاکی و لزوم قانونی بودن روابط جنسی زن و مرد چه به صورت نظر و چه به صورت لمس و چه به صورت شنیدن و چه به صورت همخوابگی توجه کامل‏ دارد ، به هیچ وجه راضی نمی‏شود با هیچ نام و عنوانی خدشه‏ای بر آن وارد شود ، اما دنیای امروز این ارزش فوق العاده انسانی را نادیده گرفته است‏ و در عین اینکه دودش به چشمش می‏رود نمی ‏خواهد به روی خود بیاورد .

جهان امروز به نام آزادی زن ، و صریحتر : " آزادی روابط جنسی " روح‏ جوانان را سخت فاسد کرده است . به جای اینکه این آزادی به شکفتن‏ استعدادها کمک کند ، به شکل دیگر و به صورت دیگر غیر آنچه در قدیم وجود داشت ، نیروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و می‏دهد . زن از کنج خانه بیرون آمده ، اما به کجا رو آورده است ؟ به سینماها ، کنار دریاها ، حاشیهخیابانها ، مجالس شب نشینی ! زن امروز به نام آزادی ، خانه را خراب‏ کرده بدون اینکه مدرسه یا جای دیگر را آباد کرده باشد . اگر غلط نکنم‏ آنجا را نیز خراب کرده است .

در اثر این بی بند و باری و دور افکندن قیود انسانی ، از راندمان تحصیل‏ جوانان کاسته شده ، جوانان از تحصیل و مدرسه فراری شده‏اند ، جنایتهای‏ عشقی فراوان شده ، بازار سینماها رونق گرفته ، جیب کارخانه‏داران مولد لوازم آرایشی پر شده ، ارزش رقاصها و رقاصه‏ها و کولیها صد برابر دانشمندان و متفکران و مصلحان اجتماعی شده است . اگر می‏خواهید بدانید چنین هست یا چنین نیست ، آنگاه که رقاصه‏ای وارد کشور می‏شود با آنگاه که‏ دانشمندی نظیر پرفسور برنارد متخصص معروف پیوند قلب وارد می‏شود مقایسه‏ کنید و عکس العمل جوانان را در هر دو مورد ببینید  .

مطلب دیگر اینکه : اسلام با همه توجهی که به خطر شکسته شدن حصار عفاف‏ دارد - همانطور که روش این آئین پاک خدائی است که یک آئین معتدل و متعادل است و از هر افراط و تفریطی به دور است و امتش را " امت وسط " می‏خواند - از جنبه‏های دیگر غافل نمی‏شود . زنان را تا حدودی که منجر به‏ فساد نشود از شرکت در اجتماع نهی نمی‏کند . در بعضی موارد شرکت آنها را واجب می‏کند ، مانند حج که بر زن و مرد متساویا واجب است و حتی شوهر حق‏ ممانعت ندارد . و در بعضی موارد به ترخیص اکتفا می‏کند .

چنانکه می‏دانیم جهاد بر زنان واجب نیست ، مگر وقتی که شهر و حوزه‏ مسلمین مورد حمله واقع شود و جنبه صددرصد دفاعی به خود بگیرد . در این‏ صورت همانطور که فقهاء فتوا می‏دهند بر زنان نیز واجب می‏شود ،  ولی‏ در غیر این صورت واجب نیست . در عین حال رسول خدا به برخی از زنان‏ اجازه می‏داد که در جنگها برای کمک به سربازان و مجروحین شرکت کنند . قضایای زیادی در تاریخ اسلام در این زمینه هست (صحیح مسلم جلد 5 صفحه 197 - 196) .

بر زنان واجب نیست که در نماز جمعه شرکت کنند مگر آنکه حضور به هم رسانند . بعد از حضور واجب است شرکت کنند و ترک‏ نکنند (وسائل جلد 1 صفحه . 456) . بر زنان واجب نیست که در نماز عیدین شرکت کنند ولی از شرکت دادن‏ ممنوع نمی‏باشند . برای زنان صاحب هیئت و جمال شرکت در این مجامع مکروه‏ است (وسائل جلد 1 صفحه . 474) . پیغمبر اکرم زنان خود را - با قید قرعه - با خود به سفر می‏برد . بعضی‏ از اصحاب نیز چنین می‏کردند (صحیح بخاری جلد 7 صفحه . 43) .

پیغمبر اکرم از زنان بیعت گرفت ، ولی با آنها مصافحه نکرد ، دستور داد ظرف آبی آوردند ، دست خود را در آن فرو برد و دستور داد زنان دست‏ خویش در آب فرو برند ، همین را بیعت شمرد (کافی‏ جلد 5 صفحه . 526) . عایشه گفت هرگز دست پیغمبر در همه عمر دست یک زن بیگانه را لمس نکرد .

زنان را از تشییع جنازه منع نکرد ، گواینکه آنرا لازم هم نشمرد . رسول‏ خدا ترجیح داد زنان در تشییع جنازه شرکت نکنند . در عین حال در موارد خاصی شرکت کرده‏اند و احیانا نماز خوانده‏اند . در روایات ما آمده است‏ که وقتی زینب دختر بزرگ رسول اکرم وفات کرد زهرای مرضیه سلام الله‏ علیها و زنان مسلمانان آمدند و بر وی نماز خواندند (وسائل جلد 1 صفحه . 156) . از نظر روایات شیعه برای زنان جوان‏ شرکت در تشییع جنازه مکروه است . علماء اهل تسنن از ام عطیه نقل‏ کرده‏اند که گفت رسول اکرم ما را توصیه کرد که در تشییع جنازه شرکت‏ نکنیم ولی منع نفرمود . (صحیح مسلم جلد 3 صفحه 47) اسماء دختر یزید انصاری ، از طرف زنان مسلمان مدینه مأمور شد به‏ نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول‏ خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد .

اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود . گفت :

" پدر و مادرم قربانت . من نماینده زنانم به سوی تو (انا وافده النساء الیک) . ما زنان‏ می‏گوئیم خداوند عزوجل ترا هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان . تو تنها پیامبر مردان نیستی . ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم . ما زنان در خانه‏های خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را بر می‏آوریم ، فرزندان شما را در رحم خویش می‏پرورانیم . اما از آن طرف می‏بینیم وظائف‏ مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پر اجر و با ارزش به مردان اختصاص‏ یافته و ما محرومیم .

مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند ، به عیادت بیماران می‏روند ، در تشییع جنازه شرکت می‏کنند ، حج مکرر انجام می‏دهند ، و از همه بالاتر توفیق‏ جهاد در راه خدا دارند . در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد می‏رود ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری می‏کنیم ، برای جامه‏های شما نخریسی می‏کنیم ، فرزندان شما را تربیت می‏کنیم . چگونه است که ما در زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظائف بزرگ و مقدس و کارهای پر اجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم ؟ " رسول اکرم نگاهی به اصحاب کرد و فرمود : " آیا تاکنون از زنی سخنی به این خوبی و منطقی بدین رسائی در امور دین‏ شنیده‏اید " ؟ یکی از اصحاب گفت : " خیال نمی‏کنم این سخن از خود این زن باشد " .

رسول خدا به جواب این مرد اعتنا نکرد . رو کرد به اسماء و فرمود : " ای زن آنچه می‏گویم درست فهم کن و به زنانی که ترا فرستاده‏اند نیز حالی کن . پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که بر شمردی توفیق‏ اجر و پاداش و فضیلت را می‏یابد و زنان محرومند ؟ خیر چنین نیست . زن‏ اگر خوب خانه‏داری و شوهرداری کند ، نگذارد محیط پاک خانه با غبار کدورت آلوده شود ، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه‏ آن کارها که مردان انجام می‏دهند " .

اسماء زنی با ایمان بود و تقاضای او و زنان همفکرش از عمق ایمانشان بر می‏خاست نه از شهوات برانگیخته شده که غالبا امروز می‏بینیم . او و همفکرانش نگران این بودند مبادا وظائفی که به عهده آنان واگذار شده قدر و قیمتی نداشته باشد و همه وظائف مقدس و قدر و قیمت‏دار به مردان‏ اختصاص یافته باشد . او و همفکرانش تقاضای مساوات زنان و مردان را داشتند . اما در چه ؟ در ربودن گوی فضیلت و انجام وظیفه مقدس . چیزی که‏ در مخیله آنان هم خطور نمی‏کرد این بود که شهوات فردی را نام " حقوق "نهند و جنجال راه بیندازند .

لهذا وقتی که آن جواب را شنید ، چهره‏اش از خوشحالی برافروخته شد و با خوشحالی به سوی همفکرانش برگشت (اسد الغابه جلد 5 صفحه 399 - . 398) . در باب شرکت زنان در اینگونه موارد ، در کتب حدیث روایات ضد و نقیضی وارد شده است . از بعضی از آنها ممنوعیت شدید استفاده می‏شود . اما صاحب " وسائل " که خود محدث متبحری است با توجه به مجموع آثار و روایات اسلام می‏گوید :

" از مجموع روایات استفاده می‏شود که برای زنان رواست که برای مجالس‏ عزا ، یا برای انجام حقوق مردم ، یا تشییع جنازه بیرون روند و در این مجامع شرکت کنند ، همچنانکه فاطمه علیها السلام و همچنین زنان ائمه‏ اطهار در مثل این موارد شرکت می‏کرده‏اند . پس جمع بین روایات حکم می‏کند که روایات منع را حمل بر کراهت کنم " (وسائل جلد 1 صفحه . 72) .

پیغمبر اکرم زنان را اجازه می‏داد که به خاطر حاجتی که دارند بیرون روند و کار خویش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا زنی بلند بالا بود . یک شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر کاری بیرون آمد . با اینکه شب بود عمر بن الخطاب سوده را به خاطر بلند بالائیش شناخت .

عمر در این جهت تعصب شدیدی داشت و همواره به پیغمبر توصیه می‏کرد اجازه ندهد زنانش بیرون‏ روند . عمر با لحن خشنی به سوده گفت : تو خیال کردی که ما ترا نشناختیم‏ ؟ ! خیر شناختیم . پس از این در بیرون آمدن خود دقت بیشتری بکن . سوده‏ از همانجا مراجعت کرد و ماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالی که‏ رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخوانی در دستش بود . طولی نکشید که‏ حالت وحی بر آنحضرت عارض شد . پس از بازگشت به حالت عادی فرمود :

" « انه قد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن » " . یعنی اجازه داده شد به‏ شما که اگر حاجتی دارید بیرون روید (صحیح مسلم جلد 7 صفحه 6) .

آنچنانکه مجموعا از تواریخ و نقلهای حدیثی بر می‏آید ، در میان صحابه‏ رسول خدا ، عمر بن الخطاب - همچنانکه مقتضای طبیعتهائی خشک و خشن از طراز اوست - در مورد زنان فوق العاده سختگیر و طرفدار خانه‏نشینی کلی‏ آنها بوده است .

جاحظ در " البیان و التبیین " جلد 2 صفحه 90 و جلد 3 صفحه 155 از عمر نقل می‏کند که : " اکثروا لهن من قول " لا " فان " نعم " لیضربهن علی المسألة یعنی‏ بیشتر به زنها " نه " بگوئید . زیرا " بلی " آنانرا در خواهش جری‏تر می‏کند " .

در تفسیر کشاف ذیل آیه 53 سوره احزاب می‏نویسد :

" عمر خیلی علاقه‏مند بود که زنان رسول خدا در پرده باشند و بیرون نروند ، زیاد این مطلب را به میان می‏گذاشت . به زنان پیغمبر می‏گفت : اگر اختیار با من بود ، چشمی شما را نمی‏دید . یک روز بر آنان‏ گذشت و گفت آخر شما با سایر زنان فرق دارید همچنانکه شوهر شما با سایر مردان فرق دارد . بهتر است به پرده در شوید . زینب همسر رسول خدا گفت‏ : پسر خطاب ! وحی در خانه ما نازل می‏شود و آنگاه تو نسبت به ما غیرت‏ می‏ورزی و تکلیف معین می‏کنی ؟ ! " .

در سنن ابن ماجه " باب ماجاء فی البکاء علی المیت " حدیث شماره‏ 1587 می‏نویسد :

" رسول خدا در تشییع جنازه‏ای شرکت کرد . زنی از کسان متوفی شرکت‏ کرده بود . عمر بر آن زن نهیب زد . رسول خدا فرمود : ولش کن ای عمر ! چشم گریان و دل داغدار و عهد قریب است " . از اینگونه جریانها در تاریخ زندگی عمر زیاد یافت می‏شود . حتی نقل‏ کرده‏اند که :

" عاتکه ، همسر عمر ، دائما با او برای رفتن به مسجد در کشمکش بود .

عمر نمی‏خواست او شرکت کند اما او اصرار داشت شرکت کند . عاتکه‏ نمی‏خواست نهی شوهرش را تمرد کند ، عمر هم نمی‏خواست نهی صریح کند ، دلش می‏خواست وقتی که در مقابل تقاضای عاتکه سکوت می‏کند ، عاتکه به‏ مسجد نرود . این بود که در مقابل درخواست عاتکه سکوت می‏کرد و لب از لب نمی‏جنبانید . اما عاتکه می‏گفت به خدا قسم مادامی که صریحا نهی نکنی‏ خواهم رفت و می‏رفت " (الحجاب مودودی صفحه 318 نقل از موطأ مالک) .

در صحیح بخاری از ابن عباس نقل می‏کند که گفت :

" سخت مایل بودم فرصت مناسبی به چنگ آورم و از عمر بپرسم آن دو زن‏ که در قرآن درباره آنان آمده است : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت‏ قلوبکما »" (سوره تحریم ، آیه 4) کیانند ؟ تا آنکه در سفر حج همراه او شدم . یک روز فرصتی پیش آمد ، ضمن اینکه آب وضو روی دستش می‏ریختم گفتم یا امیرالمؤمنین ! آن دو زن که خداوند در قرآن به آنها اشاره می‏کند و می‏فرماید : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما »" کدامند ؟ گفت‏ : عجب است از تو که چنین پرسشی می‏کنی . آنها عایشه و حفصه می‏باشند .

آنگاه خود عمر داستان را اینچنین تفصیل داد : من و یکی از انصار در قسمت بالای شهر مدینه که با مسجد و مرکز مدینه‏ فاصله داشت منزل داشتیم . من و او با هم قرار گذاشته بودیم به نوبت ، یک روز در میان ، هر کدام از ما به مسجد و مرکز مدینه برویم و اگر چیز تازه‏ای رخ داده بود به اطلاع دیگری برسانیم .

ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش مسلط بودیم ، ا اما مردم مدینه برعکس بودند ، زنان آنان بر ایشان تسلط داشتند . تدریجا اخلاق‏ زنان مدینه در زنان ما اثر کرد . یک روز من به همسرم خشم گرفتم . او برخلاف انتظار ، جواب مرا پس داد .

گفتم : جواب مرا پس می‏دهی ؟ ! گفت : خبر نداری که زنان پیغمبر رویشان با او باز است و با او یک و دو می‏کنند و گاه یکی از آنان یک‏ روز تمام با پیغمبر قهر می‏کند .

از شنیدن این سخن سخت ناراحت شدم گفتم به خدا قسم کسی که با پیغمبر چنین کند بدبخت شده است . فورا لباس پوشیدم و آمدم به شهر و بر دخترم حفصه وارد شدم ، گفتم شنیده‏ام شما گاهی یک روز تمام پیغمبر را ناراحت می‏کنید . گفت : بلی . گفتم : دخترکم ! بیچاره شدی . چه اطمینانی‏ داری که خداوند به خاطر پیامبرش بر تو خشم نگیرد ؟ دخترکم ! از من بشنو : بعد از این نه با پیغمبر تندی کن و نه از او قهر کن . هر چه می‏خواهی به‏ خودم بگو اگر می‏بینی رقیبت ( عایشه ) از تو زیباتر است ناراحت نباش . قضیه گذشت . در آن ایام ما نگران حمله غسانیها از جانب شام بودیم :

شنیده بودیم آنان آماده حمله به ما هستند . یک روز که نوبت رفیق انصاری‏ بود و من در خانه بودم ، شب هنگام دیدم در خانه مرا محکم می‏کوبد و می‏گوید : او در خانه است ؟ من سخت در هراس شدم . آمدم بیرون . گفت‏ حادثه بزرگی رخ داده . گفتم : غسانیها حمله کردند ؟ گفت : نه ، از آن‏ بزرگتر . گفتم : چه شده ؟ گفت : پیامبر زنان خویش را یکجا ترک گفته‏ است! گفتم بیچاره شد حفصه . قبلا پیش‏بینی می‏کردم و به خود حفصه هم گفتم. صبح زود لباس پوشیدم و برای نماز صبح به مسجد رفتم و با پیامبر نماز جماعت خواندم . پیامبر بعد از نماز به اتاق مخصوصی که به خودش تعلق‏ داشت رفت و از همه کناره‏گیری کرد . من به سراغ حفصه رفتم . می‏گریست .

گفتم چرا می‏گریی ؟ به تو نگفتم این قدر پیامبر را آزار ندهید ؟ ! خوب ، آیا شما را طلاق داد ؟ گفت : نمی‏دانم . همین قدر می‏دانم از همه کناره‏گیری‏ کرده است . آمدم به مسجد نزدیک منبر پیامبر دیدم گروهی گرد منبر جمع‏ شده می‏گریند . قدری با آنها نشستم . چون خیلی ناراحت بودم رفتم به طرف‏ اتاق پیغمبر . یک سیاه دم در بود . گفتم به پیغمبر بگو : عمر اجازه ورود می‏خواهد . رفت و برگشت و گفت : گفتم اما پیغمبر سکوت کرد . برگشتم و رفتم میان مردمی که گرد منبر را گرفته بودند . مدتی نشستم .

نتوانستم آرام بگیرم . دو مرتبه آمدم و به دربان گفتم برای عمر اجازه‏ بگیر . رفت و برگشت و گفت : از پیغمبر برایت اجازه خواستم ، اما پیغمبر سکوت کرد . برای سومین بار رفتم میان مردمی که گرد منبر جمع بودند و از ناراحتی پیغمبر ناراحت بودند . باز هم نتوانستم آرام بگیرم . نوبت سوم‏ آمدم و به وسیله آن دربان سیاه اجازه ورود خواستم . غلام رفت و برگشت و گفت باز هم پیغمبر سکوت کرد . مأیوسانه مراجعت کردم . ناگهان فریاد همان دربان سیاه را شنیدم که مرا می‏خواند . گفت : بیا که پیغمبر اجازه‏ داد . وقتی که وارد شدم ، دیدم پیغمبر بر روی شنها به پهلو خوابیده و بر یک متکا از لیف خرما تکیه کرده سنگریزه‏ها بر جسمش اثر گذاشته است . سلام کردم . ایستادم و گفتم : یا رسول الله ! می‏گویند همسران خویش را طلاق داده‏ای ، راست است ؟ گفت : نه . گفتم : الله اکبر . همانطور که‏ ایستاده بودم شروع کردم به سخن گفتن و مقصودم این بود سر شوخی را باز کنم‏

. گفتم : یا رسول الله ! ما مردم قریش تا در مکه بودیم بر زنان خویش‏ مسلط بودیم ، آمدیم به این شهر و از بخت بد ، زنان این شهر بر مردانشان‏ تسلط داشتند . پیامبر از شنیدن این جمله تبسمی کرد . به سخن خودم ادامه‏ دادم و گفتم : من قبلا به دخترم حفصه گفته بودم که اگر عایشه از تو قشنگتر و محبوبتر است ناراحت نباش . بار دیگر پیغمبر تبسم کرد . چون دیدم‏ تبسم کرد نشستم ، به اطراف نگاه کردم هیچ چیزی در آنجا به چشم نمی‏خورد جز سه تا پوست گوسفند . گفتم : یا رسول الله ! دعا کن خداوند به امت تو توسعه عنایت فرماید آنچنانکه فارس و روم غرق در نعمتند . پیغمبر که‏ تکیه کرده بود فورا نشست ، فرمود : اینها دلیل لطف خدا نیست . آنها نعمتهای خویش را در همین دنیا از خدا گرفته‏اند . گفتم : از گفته خودم‏ پشیمانم . برای من طلب مغفرت کن .

از این پس پیغمبر یک ماه از زنان خویش دوری جست ، بدان جهت که‏ رازی را حفصه نزد عایشه آشکار کرده بود . ( نه بدان جهت که عمر می‏پنداشت که چون زنان پیغمبر زبان دراز شده بودند و پیغمبر را ناراحت‏می‏کردند و پیغمبر در مقابل آنها سکوت می‏کرد ) . بعد از یک ماه پیغمبر نزد . زنان خویش برگشت . آیه تخییر نازل شده بود که هر کدام از همسران‏ رسول خدا از ادامه همسری ناراضی هستند پیغمبر آنها را در نهایت خوشی ، با کمک فراوان مالی در کارشان آزاد بگذارد ، هر جا می‏خواهند بروند ، و با هر کس می‏خواهند ازدواج کنند و هر کدام مایلند با همین وضع فقیرانه‏ بسازند به زندگی با پیغمبر ادامه دهند . همه آنها در کمال رضایت گفتند : ما خدا و پیغمبر را انتخاب می‏کنیم و افتخار همسری رسول خدا را از دست‏ نمی‏دهیم " (صحیح بخاری جلد 7 صفحات 38 - 36) .

آری اینست روش اسلام در میان افراط و تفریط ها . همانطور که گفتیم‏ اسلام به خطرات ناشی از روابط به اصطلاح آزاد جنسی کاملا آگاه است .

نهایت مراقبت را در برخوردهای زنان و مردان اجنبی دارد . تا حدودی که‏ منجر به حرج و فلج نشود ، طرفدار دور نگهداشتن زنان از مردان است .

اسلام در عین اینکه به زنان اجازه شرکت در مساجد را می‏دهد دستور می‏دهد به صورت مختلط نباشد ، محلها از یکدیگر جدا باشد . می‏گویند پیغمبر اکرم‏ در زمان حیات خویش اشاره کرد که در ورودی زنان به مسجد از در ورودی‏ مردان مجزا باشد . روزی اشاره به یکی از درها کرد و فرمود :

" « لو ترکنا هذا الباب للنساء » " یعنی خوب است این در را به‏ بانوان اختصاص بدهیم . بعدها عمر صریحا نهی کرد که مردان از آن در وارد شوند (سنن ابوداود جلد 1 صفحه . 109) .

و نیز می‏گویند : پیغمبر اکرم دستور داد که شب هنگام که نماز تمام‏ می‏شود ، اول زنها بیرون بروند ، بعد مردها ، رسول خدا خوش نمی‏داشت که‏ زن و مرد در حال اختلاط از مسجد بیرون روند . زیرا فتنه‏ها از همین اختلاطها بر می‏خیزد .

رسول خدا برای اینکه برخورد و اصطکاکی رخ ندهد دستور می‏داد مردان از وسط ، و زنان از کنار کوچه یا خیابان بروند (کافی جلد 5 صفحه . 518) . یک روز رسول خدا در بیرون مسجد بود . دید مردان و زنان باهم از مسجد بیرون آمدند . به زنها خطاب کرد و فرمود بهتر اینست شما صبر کنید آنها بروند . شما از کنار بروید و آنها از وسط (سنن ابوداود جلد 2 صفحه . 658) . فقهاء به همین مناسبت فتوا می‏دهند که اختلاط مردان و زنان مکروه است . مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبائی یزدی ( قدس سره ) در عروه الوثقی‏ فصل اول مسأله 49 می‏گوید :

" یکره اختلاط الرجال بالنساء الا للعجائز یعنی مختلط شدن مردان و زنان‏ مکروه است مگر در مورد پیر زنان " .

راستی اگر کسی بیماردل نباشد تصدیق می‏کند که راه اسلام راه معتدل و متعادلی است . اسلام در عین اینکه نهایت مراقبت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده است ، هیچگونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن‏ به وجود نیاورده است بلکه کاری کرده است که اگر این برنامه دور از هر افراط و تفریطی اجرا شود ، هم روحیه‏ها سالم می‏ماند ، و هم روابط خانواده‏ها صمیمی‏تر و جدی‏تر می‏گردد ، و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح‏ مرد و زن آماده‏تر می‏شود .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد