دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم
دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

خاندان رسالت از دیدگاه حضرت على (ع )

خاندان رسالت از دیدگاه حضرت على (ع ) 

 

در زندگانى بیست و پنج سالهء امام على (ع ) که با درگذشت پیامبر گرامى (ع ) آغاز مى شود و با شروع خلافت ظاهرى وى به پایان مى رسد, بخشهاى حساس و آموزنده اى هست که برخى را در گذشته یادآور شدیم و برخى دیگررا هم اکنون مى نگاریم . از جملهء این بخشها موارد زیر است :

1- موضع امام (ع ) در مقابل خلفا و نحوهء رفتا وى با آنان .

2- تعلیم احکام و مسائل اسلامى به مسلمانان .

3- فعالیتهاى اجتماعى امام (ع ) .

پیش از آنکه به موقعیت و موضع امام (ع ) در برابر خلفا اشاره کنیم لازم است نظر آن حضرت را دربارهء خاندان رسالت و به اصطلاح خود امام , <آل محمد (ص )>بیان کنیم تا روشن گردد که همکارى على (ع ) با خلفا در جهت پیشرفت و گسترش اسلام , به معنى آن نبوده که امام (ع ) آنان را محور حق و زمامداران واقعى مى شمرده , بلکه آن حضرت , در عین همکارى و رفع مشکلات سیاسى و علمى آنان , خاندان رسالت را استادان حق و پیشوایان واقعى وزمامداران حقیقى مى دانسته است , تا آنجا که به صراحت مى فرماید:

لا یقاس بآل محمد (ع ) من هذه الامة احد و لا یسوى بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً. (1)

هیچ کس از این امت با خاندان پیامبر (ص ) مقایسه نمى شود و کسى که از نعمت آنان بهره مند است هرگز با آنان برابر نیست .

امام در سخنان دیگر خود به گوشه اى از فضایل علمى آل محمد (ع ) اشاره مى کند و مى فرماید:

<هم موضع سره ولجا امره و عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه . بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعادفرائضه >.(2)

خاندان رسالت نگهدارندهء رازهاى نهان پیامبر و مطیعان فرمان وى و گنجینه هاى دانش و حافظان کتابهاى اویند.آنان کوهایى هستند که سرزمین اسلام را از لزره صیانت مى کنند. پیامبر به وسیلهء آنان پشت خود را راست کرد و به خودآرامش بخشید.

حضرت على (ع ) در جالى دیگر از سخنان خود, آنان را اساس دین و ستون ایمان و یقین مى خواند و مى فرماید که با مراجعه به رفتار و گفتار آنان مى توان غالى را از غلو بازداشت و عقب مانده از قافلهء حق را به آن باز گردانید:

<هم اساس الدین و عماد الیقین . الیهم یفىء الغالى و بهم یلحق التالى >(3)

و در جایى دیگر سخنان خود چنین مى فرماید:

<انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمعتهم و اتبعوا اثرهم فلن یخرجوکم من هدى و لن یعیدوکم فى ردى فان لبدوا فالبدوا وان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فتضلوا و تتاخروا عنهم فتهلکو>. (4)

به خاندان رسالت بنگرید و راه آنان را در پیش گیرید که پیروى از آنان شما را از جادهء حقیقت بیرون نمى برد و به گمراهى باز نمى گرداند. اگر در نقطه اى توقف کردند, شما نیز توقف کنید و اگر برخاستند برخیزید. هرگز بر آنان پیشى نگیرید که گمراه مى شوید و از آنان عقب نمانید که نابود خواهید شد.

امام (ع ) معرفت و شناسایى اهل بیت نبوت را در کنار معرفت خدا و پیامر او مى داند:

<فانه من مات منکم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیداً>(5)

هرکس از شما در بستر خود بمیرد, در حالى که به حق پروردگار خود و حق پیامبر او و خاندان رسالتش آشنایى داشته باشد, شهید از دنیا رفته است .

این بخش از سخنان امام (ع ) که شناسایى حق خاندان رسالت را در کنار شناسایى حق خدا و رسول او قرار مى دهدروشنگر مضمون حدیثى است که محدثان اسلامى از پپامبر اکرم (ص ) نقل کرده اند که :

<من مات ولم یعرف امام زمانه فقد مات میتة الجاهلیة>.

هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا دیده پوشیده است .

امام (ع ) در یکى دیگر از سخنان خود به ادامهء فیض الهى در هر عصر و زمانى اشاره مى نماید و مى فرماید:

.(6)

مثل خاندان رسالت به سان ستارگان آسمان است که اگر یکى غروب کند دیگرى طلوع خواهد کرد.

امام (ع ) در بیان و توصیف خصوصیات خاندان رسالت بیش از اینها سخن گفته است که مجال ذکر همهء آنهانیست . (7) از باب نمونه , به چند مورد دیگر اشاره مى شود. حضرت دربارهء نامهاى آنان چنین مى فرماید:

<الا بابى و امى هم من عدة اسماء هم فى السماء معروفة و فى الارض مجهولة>.(8)

پدر و مادرم فداى گروهى که نام آنان در آسمانها معروف و در زمین مجهول است .

صخن زیر از امام (ع ), هر چند دربارهء پیرامون حق است , ولى مصداق اولى آن خاندان رسالت است :

<عقلوا الدین عقل و عایة و رعایة لا عقل سماع و روایة فان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل >.(9)

حقیقت دین و اصول و فروع آن در کمال عقل و عمل به آن شناخته اند, نه شناختن از طریق شنیدن ; زیرا روایان علم بسیارند و عاملان به آن کم .

امام (ع ) در کلام ذیل هر چند مقام ملکوتى آنان را مى ستاید ولى در سخنان دیگر خود به ولایت و رهبرى آنان تصریح کرده آنان را والیان و حاکمان امت و جانشینان پیامبر و وارثان مناصب او (جز نبوت ) معرفى مى کند:

<و لهم خصائص حق الولایةه و فیهم الوصیة و الوراثة>.(10)

خصایص ولایت و امام (علم و اعجاز) نزد آنان است و وصیت پیامبر دربارهء آنان است و آنان وارثان پیامبرند.

با روشن شدن مقام خاندان رسالت نزد على (ع ) که خود در رأس این خاندان قرار داشت , موقع آن است که رفتار وموضوع امام (ع ) را دربارهء خلفا با استناد به مدارک اصیل تاریخى تشریح کنیم .

 

امام (ع ) یگانه مرجع فکرى و قضایى خلفا

 

سکوت امام (ع ) در دوران برکنارى او از مقام خلافت که بیست و پنج سال به طول انجامید, سکومت مطلق , به معنى کناره گیرى از هر نوع مداخله در امور رهبرى نبود. گرچه مقام خلافت و رهبرى سیاسى را دیگران اشغال کرده ونصب و عزل افراد و اختیار اموال اسلامى در دست آنان بود, مع الوصف , مرجع فکرى و یگانه معلم امت که تمام طبقات در برابر علم او خضوع مى کردند, امام على بن ابى طالب (ع ) بود.

از خدمات چشمگیر امام (ع ) در این دوران آن بود که دستگاه قضایى نو بنیاد اسلام را رهبرى مى کرد. هر وقت این دستگاه با مشکلى روبرو مى شد فوراً مسئله را به آن حضرت ارجاع مى داد و راه حل آن را خواستار مى شد. گاهى نیزخود امام , بدون آنکه کسى به وى مراجعه کند, خلیفهء وقت را, که متصدى مقام قضاوت نیز بود, راهنمایى مى کرد و به اشتباه او در صدور حکم واقف مى ساخت و با قضاوتهاى شگفت وقاطع خود موجى از تعجب در اذهان صحابهء پیامبر(ص ) پدید مى آورد.

گو که امام (ع ) خلافت آنان را به رسمیت نمى شناخت و خود را وصى منصوص پیامبر(ص ) و شایسته ترین فردبراى ادارهء امور جامعه و رهبرى امت مى دانست , اما هرگاه پاى مصالح اسلام و مسلمانان به میان مى آمد از هر نوع خدمت و کم و بلکه فداکارى و جانبازى دریغ نمى داشت و با چهرهء گشاده به استقبال مشکلات مى شتافت .

شأن امام (ع ) بالاتر و روح او بزرگتر از آن بود که مانند برخى بیندیشد که چون زمام خلافت را از دست او گرفته انددر هیچ امرى از امور مملکت مداخله نکند و در حل هیچ مشکلى قدم بر ندارد تا هرج و مرج و نارضایتى جامعه ءاسلامى را فرا گیرد و دستگاه خلافت دچار تزلزل گردد و سرانجام سقوط کند. نه , امام (ع ) چنین فردى نبود; او فرزنداسلام بود و در آغوش اسلام پرورش یافته بود و در برآمدن و بالیدن نهال اسلام , که به دست پیامبر اکرم (ص ) کاشته شده بود, رنجهاى بسیار کشید و خونها نثار کرده بود. ایمان و وجدان پاک على (ع ) اجازه نمى داد در برابر مشکلات اسلام و امور دشوار مسلمانان , مهر سکوت بر لب نهد و خود را از هر نوع مداخله کنار بکشد.

پایدارى اسلام و گسترش آن در جهان , آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع دین و حفظ عظمت اسلام درنزد دانشمندان یهود و نصارا که دسته دسته براى تحقیق دربارهء این آیین نوظهور به مدینه مى آمدند, براى امام (ع )هدف اساسى بود و تا آنجا که راه به روى آن حضرت باز بود و دستگاه خلافت مزاحم وى نمى شد و احیاناً دست نیاز];ذذّّبه سوى او دراز مى کرد, از رهبرى و راهنمایى مضایقه نداشت و بلکه استقبال مى کرد.

امام (ع ) در نامه اى که آن را به وسیلهء مالک اشتر براى مردم مصر فرستاد به این حقیقت تصریح مى کند و علت همکارى خود را با خلفا چنین بیان مى دارد:

<فامسکت یدى حتى رایت راجعة الناسى قد رجعت عن الاسلام یدعون الى محقق دین محمد (ص ). فخشیت ان لم انصرالاسلام و اهله ان ارى فیه ثلماً او هدماتکون المصیبة به على اعظم من فوت و لایتکم التى انما هى متاع ایام قلائل یزول منهاما کان کما یزول السراب >.(11)

من در آغازم کار خلفا دست نگاه داشتم (و آنان را به خود و انهادم ), تا اینکه دیدم گروهى از اسلام برگشته و مردم رابه محو دین محمد (ص ) دعوت مى کنند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان برنخیزم رخنه یا ویرانیى در کاخ اسلام ببینم که مصیبت آن براى من بزرگتر است از دورى از حکومت چند روزه اى که همچون سراب زایل مى گردد.

این نامه , نامیى از روحیات پاک امام (ع ) و روشنگر منطق او در زمنیهء مداخله در امور جامعهء اسلامى است که زمام آن را گروهى به دست داشتند که امام (ع ) آنان را به رسمیت نمى شناخت .

 

معرفى حضرت على از جانب پیامبر اکرم

 

اینکه پس از درگذشت پیامبر (ص ), خلفا و یاران آن حضرت در حل مشکلات خود به على (ع ) روى مى کردند یک علت آن این بود که از پیامبر گرامى (ص ) دربارهء علم آن حضرت و دانش قضایى او سخنانى به صراحت شنیده بودندکه از آن جمله است :

<اعلم امتى بالسنة و القضاء على بن ابى طالب >.(12)

داناترین امت به سنتهاى اسلامى و قوانین قضایى , على بن ابى طالب است .

آنان از پیامبر گرامى (ص ) شنیده بودند که آن حضرت , ضمن معرفى کسانى مانند زید بن ثابت و ابى بن کعب ,دربارهء على (ع ) فرمود: <اقضاکم على >(13) یعنى : داناترین شما به روش داورى على است .

هنوز آواى کلام پیامبر (ص ) در گوش صحابه طنین انداز بود که فرمود:

:<انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیاتها من بابها>.(14)

من شهر علم هستم و على درآن است هر کس بخواهد وارد شهر شود باید از در آن وارد شود.

آرى , چرا دستگاه خلافت و یاران پیامبر (ص ) مشکلات خود را با امام (ع ) در میان نگذارند و رأى او را نافذ نکنند؟آنان به چشم خود دیده بودند که وقتى اهل یمن به پیامبر (ص ) گفتند: <مردى را به سوى ما اعزام بفرما که دین را به ماتفهیم کند و سنتهاى اسلام را به ما بیاموزد و با کتاب خدا داورى کند>, رسول اکرم (ص ) رو به على (ع ) کرد و فرمود:

<یا على انطلق الى اهل الیمن ففقههم فى الدین و علمهم السنن و احکم فیهم بکتاب الله ... اذهب ان الله سیهدى قلبک ویثبت لسانک >.(15)

اى على ! به سوى یمن حرکن کن و دین خدا را به آنان بیاموز و سنتهاى اسلام آشنایشان ساز و با کتاب خدا درمیانشان داورى کن . (سپس دست خود را بر سینهء على (ع ) زد و فرمود:) برو; خدا قلب تو را به سوى حق رهبرى مى کند و زبان تو را از خطا و اشتباه صیانت مى بخشد.

دعاى پیامبر اکرم (ص ) دربارهء على (ع ) آنچنان مستجاب شد که که امام (ع ) فرمود: از آن زمان تاکنون در هیچ مشکلى شک و تردید نکرده ام .

 

قضاوت حضرت على در زمان پیامبر (ص )

 

امیر مؤمنان (ع ) نه تنها در دوران بهترین قاضى و یگانه داور به حقّ امّت بود, بلکه در دوران پیامبرگرامى (ص ) نیزدر دوران پیامبر گرامى (ص ) نیز در یمن و مدینه مرجع قضایى مسلم مردم بود. رسول خدا (ص ) داوریهاى او رامى ستود و از این طریق مرجع قضایى جامعهء اسلامى پس از خویش را به مردم معرفى مى کرد. اینک دو نمونه ازداوریهاى امام (ع ) که در زمان خود پیامبر اکرم (ص ) مورد تصدیق آن حضرت قرار گرفت نقل مى شود.

1- در زمانى که على (ع ) از طرف پیامبر (ص ) در یمن اقامت داشت حادثه اى به شرح زیر اتفاق افتاد:

گروهى پس از شکار شیرى , آن را در گودال عمیقى محاصره کرد, در اطراف آن سنگر گرفته بودند. ناگهان پاى یکى از آنان لغزید و او براى حفظ خود, دست دیگرى را گرفت و او نیز دست سومى را وسومى هم دست چهارمى را و سرانجام همگى در گودال افتادند و مورد حملهء شیر قرار گرفتند و بر اثر جراحاتى درگذشتند. در میان بستگان آنان نزاع در گرفت . امام على (ع ) از جریان آگاه شد و فرمود: من در میان شما داورى مى کنم . اگر به داورى من رضا ندارید, دعوارا به حضور پیامبر (ص ) ببرید تا در میان شما داورى کند. آنگاه فرمود: گروهى که این گودال را کنده اندباید غرامت چهار نفر مقتول را به قرار زیر بپردازند:

به اولیاى فرد نخست یک چهارم دیه , به اولیاى دومى یک سوم آن , به اولیاى نفر سوم نیم آن , و به اولیاى چهارمى دیهء کامل .

چون از امام (ع ) سؤال شد که چرا به اولیاى فرد نخست باید یک چهارم دیه بپردازند, آن حضرت در پاسخ فرمود:

زیرا پس از او سه نفر دیگر کشته شده اند. و به همین ترتیب در موارد دیگر فرمود: به اولیاى فرد دوم باید یک سوم آن را بپردازند زیرا پس از وى دو نفر دیگر کشته شده اند و براى سومى باید نصف دیه بپردازند زیرا پس از او یک نفردیگر به قتل رسیده و براى چهارمى دیهء کامل باید بپردازند زیرا او آخرین فردى است که کشته شده است .(16)

بارى , بستگان مقتولین به داورى امام (ع ) تن ندادند و رهسپار مدینه شدند و جریان را به پیامبر (ص ) گفتند. آن حضرت فرمود: <القضاء کما قضى على >. (17)

محدثان اهل سنت و شیعه داورى امام على (ع ) را در این موضوع به صورت بالا نقل کرده اند, ولى محدثان شیعه آن را به گونه اى دیگر نیز آورده اند. طبق این نقل , امام (ع ) فرمود: فرد اول طعمهء شیر است و دیهء او بر کسى نیست , ولى باید بستگان اولى به اولیاى دومى یک سوم دیه را بپردازند و بستگان دومى به بستگان سومى نصف دیه بدهند وبستگان سومى به اولیاى چهارمى دیهء کامل بپردازند. دانشمندان شیعه حدیث نخست را صحیح نمى دانند زیرا درسند آن افراد غیر موثق وجود دارند, ولى به نقل دوم اعتماد کامل دارند. نکتهء مهم در این داورى این است که امام (ع ) خونبهاى فرد چهارم را میان اولیاى سه نفر قبل به طور مساوى تقسیم کرد. بدین ترتیب که باید یک سوم خونبها رااولیاى اولى به بستگان دومى بپردازند و بستگان دومى دو سوم آن را (یک سوم از حق خود را روى آنچه که از اولى گرفته اند بگذارند و) به بستگان سومى پرداخت کنند و بستگان سومى دیه کامل بدهند, یعنى روى دوم سوم دیه که ازپیش گرفته بودند یک سوم بگذارند و به صورت یک دیهء کامل به اولیاى چهارمى بپردازند و در این صورت دیهء فرد];ززس چهارم به طور مساوى بر سه نفر پیشین تقسیم شد. (به کتاب جواهر الکلام , ج 6 کتاب دیات , بحث <تزاحم موجبات >مراجعه شود).

2- پیامبر گرامى (ص ) و گروهى از مسلمانان در مسجد نشسته بودند که دو نفر وارد مسجد شدند و خصومتى رامطرح کردند که خلاصهء آن این بود که گاوى با شاخ خود حیوان کسى را کشته است ; آیا صاحب گاو ضامن قیمت حیوان مقتول هست یا نه ؟ یکى از مسلمانان در اظهار نظر سبقت گرفت و گفت : <لاضمان على البهائم >یعنى : حیوان غیر مکلف ضامن مال کسى نیست .

به نقل کلینى در کافى , پیامبر اکرم (ص) از ابوبکر و عمر خواست که در این قضیه فصل خصومت کنند آن دو نفرگفتند: <بهیمة قتلت بهیمة ما علیها من شى ء>(18) یعنى : حیوانى حیوان دیگرى را کشته است و براى حیوان ضمانتى نیست . در این موقع پیامبر (ص ) از على (ع ) خواستند که او داورى کند. امام (ع ) با طرح یک قانون کلى , که امروز هم مورد استفادهء مجامع حقوقى است , مشکل را حل کرد و فرمود:

ضرر را باید آن کسى متحمل شود که مقصر است و به وظیفهء خود در ادارهء حیوان عمل نکرده است . اگر صاحب حیوان به اندازهء کافى در صیانت حیوان خود کوشیده و آن را در نقطهء محفوظى نگاه داشته است ولى صاحب گاو به وظیفهء خویش عمل نکرده و آن را رها ساخته , در این صورت صاحب گاو مقصر است و باید غرامت حیوان او رابپردازد و اگر جریان بر خلاف این است بر او ضمانى نیست .

پیامبر گرامى (ص) از شنیدن این داورى مبتکرانه و همراه با ارائهء یک طرح کلى دست به آسمان بلند کرد و گفت :<الحمد لله الذى جعل فى امتى من یقضى بقضاء النبیین >. یعنى : سپاس خدا را که در خاندان من کسانى را قرار داده است که داورى آنان مانند داورى پیامبر است . (19)

البته قضاوت امیرالمؤمنین (ع ) در زمان رسول اکرم (ص) منحصر به این دو مورد نیست وآن حضرت قضاوتهاى شگفت انگیز متعددى در حیات پیامبر (ص) داشته است که در متون تاریخى و روایى مندرج است .(20)

 

پى‏نوشتها:‌

 

1- نهج البلاغهء عبده , خطبهء 2

2و 3 نهج البلاغهء عبده , خطبه 2

4- همان , خطبهء 93

5- نهج البلاغهء عبده , خطبهء 185

6- همان , خطبهء 96

7- ر.ک . نهج البلاغهء فیض , خطبه هاى 93 96 108 119 147 153 160 224و نامهء 17و کلمهء 101

8- نهج البلاغهء عبده , خطبهء 182

9- همان , خطبهء 234

10- همان , خطبهء 2

11- همان , نامهء 62

12- کفایة الطالب , ط نجف , ص 190

13- همان , ص 104

14- مرحوم میر حامد حسین هندى یک از مجلدات عبقات الانوار به گردآورى اسناد این حدیث اختصاص داده است .

15- کنزل العمال , ج 6 ص 392

16- ذخائر العقبى , نگارش محب طبرى , ص 84 کنز العمال , ج 2 ص 393 وسائل الشیعه , ج 19 ص 175

17- کنزالعمال , ج 2 ص 393 وسائل الشیعه , ج 19 ص 175 باب چهارم از ابواب موجبات ضمان .

18- کافى , ج 7 ص 253 حدیث 6و 7

19- صواعق محرقه , ص 75 مناقب ابن شهر آشوب , ج 1 ص 488

20- مرحوم مجلسى در بحار الانوار بخشى از این داورى ها را آورده است . به بحار الانوار, ج 4 ص صص 240ـ 219چاپ جدید) مراجعه فرمایید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد