دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم
دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

دانلود نمونه سوال و تلخیص دروس حوزه علمیه خراسان و قم

دلایل اثبات اینکه معاویه آرزوى دیرینه ی خلافت داشت

معاویه و آرزوى دیرینهء خلافت 

  

دلایل گذشته به روشنى ثابت کرد که کوتاه ساختن دست عناصرى مانند معاویه از شئون خلافت , نه تنها مقتضاى پرهیزگارى و درستکارى بود بلکه مآل اندیشى وآینده نگرى وسیاست و درایت و تحمّل ضرر کمتر نیز همان را ایجاب مى کرد و راه امام (ع ) درست ترین راهى بود که یک سیاستمدار واقع بین مى توانست انتخاب کند و مدارا با معاویه جز زیان مضاعف حاصل دیگرى نداشت .

اگر ابن عبّاس به امام (ع ) توصیه کرد که با دشمن دیرینهء خود مدارا کند دور از واقع بینى سخن گفت و اگر داهى سیاستمدار معروف عرب , مغیرةبن شعبه , به امام توصیه کرد که معاویه را از مقامش عزل نکند, روز بعد نظر مخالف داد و گفت که مصلت آن است که او را از کار بر کنار سازد ولى معلوم نیست که مغیره در کدام یک از این دو نظر صداقت داشت .

ساده دلانى که مى اندیشند ابقاى معاویه بر مقام خویش به مصلحت شخص على (ع ) بود, ولى چون امام از معدود مردانى بود که پیروى از حق را بر همه چیز مقدم مى داشت و ازآن رو, بدون در نظر گرفتن نتیجهء کار و بدون محاسبهء سود و زیان سیاسى و نظامى آن , فرمان عزل معاویه را صادر کرد, از روحیات معاویه و افکار دیرینهء او در رسیدن به خلافت به فعالیتهاى او در دوران خلیفهء سوم و نام پراکنیهاى او پس از قتل عثمان و پیش از رسیدن فرمان عزل از جانب امام (ع ) و... آگاه نیستند و مسئله را سطحى بررسى کرده اند.

اینک برخى از دلایل تاریخى این موضوع را نقل مى کنیم که گواهى مى دهند که معاویه هدفى جز تشکیل یک امپراتورى به ظاهر اسلامى نداشت و اگر هم امام (ع ) فرماندارى شام را به وى تفویض مى کرد هرگز نه تنها به آن قانع نمى شد بلکه از آن سوء استفاده هم مى کرد.

1- پس از قتل خلیفه , نعمان بن بشیر با نامهء همسر عثمان و پیراهن خونین وى رهسپار شام شد و اوضاع مدنیه را گزارش کرد. معاویه بر بالاى منبر رفت و پیراهن عثمان را به دست گرفت و به مردم نشان داد و آنان را به گرفتن انتقام خون خلیفه دعوت کرد. مردم با دیدن خونین خلیفه سخت گریستند! و گفتند: تو پسر عموى خلیفه و ولى شرعى او هستى . ما نیزمانند تو خواهان انتقام خون او هستیم . سپس با او به عنوان امیر منطقهء شام بیعت کردند.

معاویه افرادى را براى آگاه ساختن شخصیتهاى برجسته اى که در استان شام مى زیستند اعزام کرد و نامه اى نیز به شرحبیل کندى , شخصیت متنفذ شهر حمص , نوشت و از اودرخواست کرد که با او به عنوان امیر منطقهء شام بیعت کند. وى در پاسخ او نوشت : تو خطاى بزرگى مرتکب شده اى و از من درخواست مى کنى که با تو به عنوان امیر بیعت کنم .خون خلیفهء پیشین را آن کس مى تواندباز ستاند که خلیفهء مسلمین باشد نه امیر منطقه . از این جهت , من با تو به عنوان خلیفهء مسلمین بیعت مى کنم .

وقتى نامهء شرحبیل به معاویه رسید سخت خوشحال شد و نامه را براى مردم شام خواند و از آنان به عنوان خلیفهء مسلمین بیعت گرفت . سپس باب مکاتبه را با على (ع ) گشود.(1)

این بخش از تاریخ حاکى است که مزاج معاویه آنچنان آمادهء پذیرش خلافت بود که با بیعت شخص متنفذ شهر حمص خود را فوراً کاندیداى خلافت کرد و خلافت خود را در شام مطرح نمود و از مردم آنجا, بى آنکه به بیعت انقلابیون به ویژه بیعت مهاجرین و انصار با على (ع ) اعتنا کند, براى خود بیعت گرفت . تو گویى زمینه را از سالیان پیش آنچنان فراهم ساخته بود که در ى مجلس طرح مسئلهء بیعت و اخذ آن پایان پذیرفت .

2 هنگامى که معاویه از بیعت مردم مدینه با على (ع ) آگاه شد, پیش از آنکه نامه اى از امام به وى برسد دو نامه , یکى به زبیر ودیگرى به طلحه , نوشت و هر دو را بر قبضه کردن دوشهر بزرگ اسلامى عراق , یعنى کوفه و بصره , تشویق و تحریک کرد. در نامهء خود به زبیر چنین نوشت :<من از مردم شام براى تو بیعت گرفته ام . پس زودتر خود را براى تصرف کوفه و بصره آماده ساز. و من پس از تو با طلحه بیعت کردم . هرچه زودتر به خونخواهى عثمان قیام کنید و مردم را براى آن فرا خوانید>.

زبیر از مضمون نامه بسیار خوشحال شد و طلحه را از آن آگاه ساخت و هر د مصمم شدند که بر ضد امام (ع ) قیام کنند.

معاویه نامهء دیگرى به طلحه نوشت که مضمون آن با نامه اى که به زبیر نوشته بود کاملاً مغایر بود. وى در آن نامه نوشته بود: <من کار خلافت را بر هر دو نفر شما هموار ساخته ام . هرکدام از شما خلافت را به دیگرى واگذار کند, پس از درگذشت او, دیگرى خلیفه مسلمین خواهد بود>.(2)

شکى نیست که هدف از تحریک طلحه و زبیر بر دعوى خلافت و تصرف کوفه و بصره , جز تضعیف موقعیت امام (ع ) و محکم کردن جاى پاى خود در محیط شام نبود, تا با ایجاداختلاف در صفوف امام و همکارى آن دو نفر بتواند زمام کار را از دست على (ع ) بگیرد و در صورت موفقیت , پیروزى بر طلحه و زبیر (این دو صحابى دنیا طلب و در عین حال ساده ) کار آسانى بود.

3- معاویه , در آغاز کار و در نیمه هاى جنگ صفین , به امام (ع ) پیشنهاد کرد که حکومت شام و مصر را به صورت خود مختارى به او واگذار کند و خراج و مالیات این دو منطقه دراختیار او باشد و پس از درگذشت امام , او خلیفهء مسلمین گردد. اینک مشروح این مطلب :

امام (ع ) در آغاز کار خود شخصیتى مانند جریر بجلى را با نامه اى به شام اعزام کرد. در آن نامه چنین نوشته بود:

گروهى که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند, با من نیز بیعت کردند. پس از اتفاق مهاجرین و انصار و بیعت با من به عنوان خلافت , دیگرى حق گزینش خلیفه ندارد, خواه درموقع بیعت در مدینه باشد یا نباشد.

جریر با نامهء امام وارد شام شد و نامه را تسلیم معاویه کرد. ولى وى در دادن پاسخ تعلل ورزید و با افرادى مانند عقبه و عمر و عاص مشورت کرد و سرانجام به سفیر على (ع )مکنون قلبى خود را گفت و ابراز کرد که اگر على از شام و مصر صرف نظر کند و درآمد آنجا را به او واگذار نماید, در آن صورت او را به خلافت خواهد شناخت .

سفیر امام (ع ) ضمن نامه اى نظر معاویه را به آن حضرت گزارش کرد. امام (ع ) در پاسخ وى یادآور شد که : معاویه مى خواهد با من بیعت نکند و سرانجام به مقصود خود برسد و باوقت گذرانى و پیش کشیدن طرح خود مختارى شام و مصر جاى پاى خود را محکم سازد. بنابراین , چنانچه او بیعت کرد چه بهتر, در غیر این صورت شام را ترک کن و به سوى مابشتاب .(3) از پاسخ امام (ع ) به روشنى استفاده مى شود که هدف معاویه از این پیشنهاد آن بوده که بیعت و اطاعت على (ع ) بر گردن او نباشد و او به صورت یک حاکم خود مختار بر دو منطقه ءعظیم مصر و شام حکومت کند و هرگز امام (ع ) در حساب و کتاب و گماشتن مأموران آنجا مداخله نکند. خدا مى داند که پس از آن و پس از محکم شدن جاى پایش در این منطقه ,معاویه چه نقشه اى بر ضد امام و واژگون کردن حکومت او در سر داشت . به علاوه , این همان تز دو رئیسى است که عقل و شرع , هیچ یک , آن را به رسمیت نمى شناسد و جزتقسیم قلمرو حکومت اسلامى نتیجهء دیگرى نخواهد داشت .

گواه روشن بر اینکه معاویه خواهان خلافت بود نه نمایندگى از جانب امام (ع ) جمله اى است که على (ع ) در نامهء خود به او مى نویسد:

 

<و اعلم یا معاویه انک من الطلقاء الذین لا تحل لهم الخلافة و لا تعهد معهم الامانة و لا تعرض فیهم الشورى (4).> بدان اى معاویه که تو از آزاد شدگان (5) هستى که خلافت بر آنان جایز نیست و با بیعت آنان خلافت کسى ثابت نمى شود و حق عضویت در شورا نیز ندارد.

 

بهانه اى به نام قاتلان عثمان

 

یکى از دلایل روشن بر این که معاویه خواهان خلافت بود این است که وى در دوران خلافت امام (ع ) بیش از هر چیز بر مسئلهء قاتلان عثمان تکیه مى کرد و از على (ع ) مى خواست که آنان را تحویل دهد تا از آن طریق برائت و پیراستگى امام ثابت گردد.

او به خوبى مى دانست که قاتلان عثمان یک یا دو نفر نبودند که امام آنان را دستگیر کند و تحویل دهد. زیرا صفوف مهاجمان را گروهى از اهل مدینه و تعداد زیادى از اهالى مصر وعراق تشکیل مى داد که خانهء خلیفه را محاصره کردند و او را کشتند و شناسایى چنین گروهى امکان پذیر نبود. معاویه خود این مشکل را بیش از همه درک مى کرد. و هدف اودستگیرى کلیهء مهاجمان بود, نه مباشران قتل خلیفه .

از این گذشته , رسیدگى به چنین حادثه اى از شئون خلیفهء اسلام است نه پسر عمو (با چند واسطه ء) خلیفه , و تحویل قاتلان خلیفه از جانب امام (ع ) به معاویه , خود اعتراف به خلافت معاویه تلقى مى شد.

امام (ع ) در یکى از نامه هاى خود به معاویه چنین نوشت :

در خصوص قاتلان عثمان بیش از حد اصرار مى ورزى . اگر از رأى نادرست خود برگردى , من با تو و دیگران بر طبق کتاب خداوند رفتار خواهم کرد, اما آنچه را که تو مى خواهى (واگذارى شامات به تو) شبیه فریب دادن کودک از پستان مادر است .

امام (ع ) در یکى دیگر از نامه هاى خود به معاویه چنین مى نویسد:

چیزى را که مشتاقانه طلب مى کنى , بدان که آزادشدگان را نمى رسد که پیشواى مسلمانان باشند و همچنین حق ندارند عضو شوراى انتخابى خلافت شوند.

روشنترین گواه بر اینکه مسئلهء خونخواهى عثمان و تسلیم قاتلان او بهانه اى بیش نبود و معاویه در زیر آن سرپوش , خواهان زعامت و خلافت بود, این است که پس از آنکه على (ع )به شهادت رسید و معاویه زمام امور را به دست گرفت , چیزى که از آن سخن نگفت مسئلهء خون عثمان و دستگیرى قاتلان او بود. حتى هنگامى که دختر عثمان دامن معاویه راگرفت که انتقام خون پدر او را از قاتلان بگیرد گفت : این کار از من ساخته نیست و کافى است که تو دختر عموى خلیفهء مسلمین باشى !

 

نبرد با ناکثان (جنگ جمل )

 

هجوم بى سابقهء یاران پیامبر (ص ) ازمهاجرین و انصار براى بیعت با على (ع ) و در خواست اعادهء حکومت حق و عدالت , سبب شد که امام زمام امور را به دست بگیرد تا مطابق سنن و قوانین اسلامى با مردم رفتار کند.

روش امام (ع ) در دوران حکومت پنجسالهء خود با سه گروه سرکش رو به رو شد که یاغیگرى و عصیان آنان حد و مرزى نداشت و خواسته اى جز تجدید اوضاع حکومت عثمان وبذل و بخششهاى بى جهت و اسرافکارى و امضاء و تثبیت حکومت افراد نالایق و خود خواه مانند معاویه و تحکیم فرمانروایى استانداران حکومت پیشین و مانند اینها نداشتند.

در این نبردها که خون برادران مسلمان ریخته شد, گروهى از یاران پیامبر (ص ) که <بدرى >و <احدى >بودند, یعنى در حساسترین لحظات تاریخ اسلام در رکاب پیامبر اکرم شمشیرزده بودند, این بار در رکاب خلیفه و جانشین راستین او به نبرد پرداختند و در پیشبرد اهداف امام (ع ) جان خود را از دست دادند.

گذشته از این , وقت گرانبهاى امام (ع ) که باید در تربیت افراد و هدایت امت و تعلیم معارف اسلامى صرف مى شد,در دفع این سه گروه که سد راه اهداف مقدس آن حضرت بودند مصرف گردید و سرانجام پیش از آنکه امام به هدف نهایى خود, که ایجاد یک حکومت جهانى براساس اصول وسنن اسلامى بود, برسد خورشید حکومت وى پس از پنج سال نور افشانى غروب کرد و حکومت اسلامى , پس از درگذشت وى , به صورت سلطنت موروثى درآمد و فرزندان امیه و عباس آن را دست به دست گردانیدند و حکومت اسلامى به صورت یک آرزو در دلهاى مؤمنان باقى ماند.

این سه گروه عبارت بودنداز:

(قدس)ـ <ناکثان >یا گروه پیمانشکن . سردمداران این گروه , خصوصاً طلحه و زبیر, که در پوشش احترام عایشه همسر پیامبر (ص ) و کمکهاى بى دریغ بنى امیه , که در حکومت امام (ع )دستشان از همه جا کوتاه شده بود, سپاهس گران براى تصرف کوفه و بصره ترتیب دادند و خود را به بصره رسانده و آنجا را تصرف کردند. امام (ع ) به تعقیب آنان پرداخت و نبردى میان طرفین برپا شد که در آن طلحه و زبیر کشته شدند و سپاه آنان متفرق شد و گروهى از آنان به اسارت درآمدند که بعداً مورد بخشش امام (ع ) قرار گرفتند.

(رض)ـ <قاسطان >یا گروه ستمگر و بیرون از جادهء حقیقت . رئیس این گروه معاویه بود که , با خدعه و حیله و آفریدن حوادث فریبنده , قریب دو سال و بلکه تا پایان عمر امام , فکر آن حضرت را به خود مشغول ساخت و نبرد صفین , در منطقه اى میان عرقا و شام , بین او و على (ع ) رخ داد که در آن خون متجاوز از صد هزار مسلمان ریخته شد و لى امام (ع ) به هدف نهایى خود نرسید, هر چند معاویه در منطقهء شام منزوى شد.

(س)ـ <مارقان >یا گروه خارج از دین . این جمعیت همان گروه <خوارج >است . آنان تا پایان نبرد صفین در رکاب على (ع ) بودند و به نفع آن حضرت شمشیر مى زدند, ولى کارهاى فریبندهء معاویه سبب شد که آنان بر امام خود بشورند و گروه سومى تشکیل دهند که بر ضد امام و معاویه , هر دو باشد. خطر این گروه بر اسلام و مسلمین و بر حکومت امام (ع )بیش از دو گروه نخست بود على (ع ) با این گروه در منطقه اى به نام <نهروان >رو به رو شد و جمع آنان را متفرق ساخت و نزدیک بود که بار دیگر خود را براى براندختن ریشهء فساد وطاغوت شام آماده کند که به دست یکى از خوارج از پاى درآمد و شربت شهادت نوشید و انسانیت یکى از شریفترین و عزیزترین مردان خود را و اسلام شایسته ترین فرد پس ازپیامبر (ص ) را از دست داد و ماه حکومت عدل اسلامى تا ظهور حضرت مهدى (عج ) در محاق فرو رفت .

امام (ع ) پیش از آنکه با این حوادث جانکاه رو به رو گردد از وقوع آنها آگاه بود. به این جهت , وقتى پس از قتل عثمان , انقلابیون به خانهء على (ع ) ریختند و از او درخواست کردند که دست بیعت به آنان بدهد فرمود:

<دعونى و التمسوا غیرى فانا مستقبلون امراله وجوه والوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول >(6)

مرا رها کنید و سراغ دیگرى بروید که ما با حوادثى رو به رو هستیم که چهره هاى گوناگونى دارد; حوادثى که دلها و خردها هرگز توانایى تحمل آنها را ندارد.

یکى از منابع آگاهى امام (ع ) از این حوادث جانکاه در دوران زمامدارى خود, گزارش پیامبر گرامى (ص ) از آن رویدادها بود. محدثان اسلامى از پیامبر اکرم نقل کرده اند که آن حضرت به على (ع ) چنین گفت :

<یا على تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین >.(7)

على ! تو با پیمانشکنان و ستمگران و خارجان از دین خواهى جنگید.

این حدیث به صورتهاى مختلف , که همگى حاکى از یک مضمون اند, در کتابهاى حدیث و تاریخ نقل شده است و صورت روشن آن همان است که گذشت .

نه تنها على (ع ) از وجود چنین حوادث خونین و اسفبارى آگاه بود, بلکه سردمداران ناکثان , که در تاریخ از آنان به <اصحاب جمل >نام مى برند, از رسول خدا (ص ) سخنانى درباره ءنبرد خود با على (ع ) شنیده بودند و پیامبر (ص 9شخصاً به زبیر و عایشه در این باره سخت هشدار داده بود. ولى متأسفانه شیفتگى به حکومت چنان ایشان را مفتون آمال مادى زودگذر ساخته بود که هرگز به خود اجازهء بازگشت نمى دادند و راهى را که سرانجام آن عصیان و گناه و خشم الهى بود در پیش گرفتند و رفتند. سخنان پیامبر (ص ) را دربارهء حادثه ءجمل در محل مناسب خود یادآور خواهیم شد.

بسیار جاى تأسف است که در دوران شکوفایى اسلام و هنگامى که حق به محور خود باز گشته و زمام امور را مردى که از روز نخست بارى زمامدارى و رهبرى تربیت شده بود به دست گرفته بود و انتظار مى رفت که در این فصل از زندگى اسلام پیشرفت معنوى و مادى عظیمى نصیب مسلمانان گردد و حکومت اسلامى به طور کامل به دست تواناى امام (ع )تجدید شود تا حزمت او نمونهء بارز و نسخهء کاملى براى آینده باشد, گروهى فرصت طلب به مخالفت با امام (ع ) برخاستند و علم نبرد را بر ضد آن حضرت برافراشتند. امام (ع ) دریکى از خطبه هاى خود از این پیشامد اظهار تأسف کرده و مى گوید:

<فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون . کانهم لم یسمعوا کلام الله حجث یقول : ><تلک الدار الاخرة تجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فساداً و العاقبةللمتقین >بلى و الله لاقد سمعوها و وعوها و لکنهم حلیث الدنیا فى اعینهم وراقهم زبر جها>(8)

وقتى به ادارهء امور بپا خاستم , جمعى بیعت مرا شکستند و گروهى از آیین خدا بیرون رفتند و گروهى دیگر از جاده حق خارج شدند. گویا آنان سخن خدا را نشنیده اند که فرمود: <آن سراى جاودانى از آن کسانى است که سرکش نباشند و در روى زمین فساد نکنند>بلى , به خدا سوگند آنان شنیده بودند و حفظ کرده بودند, ولى دنیا در دیدگاه آنان آراسته شد وزیور آن ایشان را فریفت .

 

عذر کودکانه !

 

گروه پیمانشکن , یعنى طلحه و زبیر و پیروان آن دو, با آنکه با امام (ع ) در روز روشن بیعت کرده بودند و فشار افکار عمومى و هجوم مهاجرین و انصار آنان را به بیعت واداشته بود, بااین حال , در هنگام برافراشتن پرچم مخالفت مدعى شدند که ما بر حسب ظاهر و زبانى بیعت کرده بودیم و هرگز از صمیم دل به حکومت على رأى نداده بودیم .

امام (ع ) در یکى از سخنرانیهاى خود در پاسخ آنان چنین مى گوید:

<فقد اقرا بالبیعة و ادعى الولیجة فلیات علیها بامر یعرف والا فلید خل فیها خرج منه >(9).

او به بیعت خود اعتراف کرده ولى مدعى است که در باطن خلاف آن را پیمان داشته بود. او باید براى این مطلب شاهد و گواه بیاورد یا آنکه به بیعت خود باز گردد.

 

نفاق و دو رویى

 

طلحه و زبیر به حضور امام (ع ) رسیدند و گفتند: ما با تو بیعت کردیم که در رهبرى با تو شریک باشیم . امام شرط آنان را تکذیب کرد و گفت : شما با من بیعت کردید که مرا در وقت ناتوانى کمک کنید.(10)

ابن قتیبه در کتاب <خلفا>شرح مذاکرهء آنان را با امام (ع ) نقل کرده است . او مى گوید: آنان رو به على کردند و گفتند: مى دانى که ما بر چه اساسى با تو بیعت کردیم ؟ امام فرمود: چرامى دانم ; شما بر اساس اطاعت از من بیعت کردید, همان طور که بر این اساس با ابوبکر و عمر بیعت کردید.

زبیر گمان داشت که امام (ع ) فرمانروایى عراق را به وى واگذار مى کند, همان طور که طلحه مى پنداشت که حکومت یمن از آن او خواهد بود. (11) ولى روش امام (ع ) در تقسیم

بیت المال و اعزام دیگران به ادارهء امور استانها اسلامى , آنان را از نیل به آرزویشان محروم ساخت . لذا نقشه کشیدند که از مدینه فرار کنند و دست به توطئه بر ضد امام (ع ) بزنند.پیش از فرار, زبیر در مجمع عمومى قریش چنین اظهار کرد: آیا این است سزاى ما؟ ما بر ضد عثمان قیام کردیم و وسیلهء قتل او را فراهم ساختیم , در حالى که على در خانه نشسته بود. وقتى زمام کار را به دست گرفت , کار را به دیگران واگذار کرد.(12)

 

ریشهء قیام ناکثان

 

طلحه و زبیر از اینکه در حکومت على (ع ) به استاندارى منطقه اى منصوب شوند مأیوس و نومید شدند. از طرف دیگر, از جانب معاویه به هر دو نفر نامه اى , تقریباً به یک مضمون ,رسید که آنان را به <امیرالمؤمنین >توصیف کرده و یادآور شده بود که از مردم شام براى آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهاى کوفه و بصره را اشتغال کنند, پیش ازآنکه فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود و شعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند و مردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.

این دو صحابى ساده لوح فریب نامهء معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآورى افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند. آنان در اجراى نقشهء فرزندابوسفیان به حضور امام (ع ) رسیدند و گفتند: ستمگریهاى عثمان را در امور مربوط به ولایت و حکومت مشاهده کردى و دیدى که وى جو به بنى امیه به کسى نظر و توجه نداشت .اکنون که خدا خلافت را نصیب تو ساخته است ما را به فرمانروایى بصره و کوفه منصوب کن . امام (ع ) فرمود: آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن راضى باشید تا من در این موضوع بیندیشم . آگاه باشید که من افرادى را براى حکومت مى گمارم که به دین و امانت آنان مطمئن و از روحیات آنان آگاه باشم .

هر دو نفر با شنیدن این سخن , بیش از پیش مأیوس شدند; چه امام (ع ) آب پاکى روى دست آنان ریخت و دریافتند که آن حضرت به آن دو اعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون کردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمر ترک کنیم . امام (ع ) فرمود: در پوشش عمر هدف دیگرى دارید. آنان به خدا سوگند یاد کردند که غیر عمره هدف دیگرى ندارند. امام (ع ) فرمود: شما در صدد خدعه و شکستن بیعت هستید. آنان سوگند خودرا تکرار کردند و بار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتى آن دو خانهء على (ع ) را ترک کردند, امام به حاضران در جلسه فرمود: مى بینم که آنان در فتنه اى کشته مى شوند. برخى از حضار گفتند: از مسافرت آنان جلوگیرى کن . امام (ع ) فرمود: باید تقدیر و قضاى الهى تحقق پذیرد.

ابن قتیبه مى نویسد:

هر دو پس از خروج از خانهء على در مجمع قریش گفتند: این پاداش ما بود که على به ما داد! ما بر ضد عثمان قیام کردیم و وسیلهء قتل او را فراهم ساختیم , در حالى که على در خانه ءخود نشسته بود. حال که به خلافت رسیده است دیگران را بر ما ترجیح مى دهد.

طلحه و زبیر با آنکه سوگندهاى شدیدى در خانهء امام (ع ) یاد کرده بودند, پس از خروج از مدینه در میان راه مکه به هر کس رسیدند بیعت خود را با على (ع ) انکار کردند.(13)

 

بازگشت عایشه از نیمه راه مدینه به مکه

 

پیشتر گذشت که در هنگام محاصرهء خانهء عثمان از طرف انقلابیون مصرى و عراقى , عایشه مدینه را به عزم حج ترک گفت و در مکه بود که خبر قتل عثمان را شنید ولى خبر نرسیدکه مسئلهء خلافت پس از قتل خلیفه به کجا منجر شد. از این جهت تصمیم گرفت که مکه را به عزم مدینه ترک گوید.

در مراجعت از مکه , در منزلى به نام <سرف >, با مردى به نام ابن ام کلاب ملاقات کرد و از اوضاع مدینه پرسید. وى گفت که محاصرهء خانهء خلیفه هشتاد روز به طول انجامید و سپس او را کشتند و بعد از چند روز با على (ع ) بیعت کردند.

وقتى عایشه از اتفاق مهاجرین و انصار بر بیعت با امام آگاه شد سخت برآشفت و گفت : اى کاش آسمان بر سرم فرو مى ریخت . سپس دستور داد که کجاوهء او را به سوى مکه بازگردانند, در حالى که نظر خود را دربارهء عثمان دگرگون کرده بود و مى گفت : به خدا سوگند, عثمان مظلوم کشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او مى ستانم .

آن مرد گزارشگر رو به او کرد و گفت : تو نخستین کسى بودى که به مردم مى گفتى عثمان کافر شده است و باید او را که , از حیث قیافه , شبیه نعثل یهودى است بکشند. اکنون چه شده که از سخن نخست خود بازگشتى ؟ وى در پاسخ , به سان کسى که تیر در تاریکى رها کند, گفت : قاتلان عثمان او را تو به دادند و سپس کشتند. دربارهء عثمان همه سخن مى گفتند و من نیز مى گفتم , اما سخن اخیر من ابیات آن چنین است :

به قتل خلیفه فرمان دادى و به ما گفتى که او از دین خدا خارج شده است . مسلم است که ما در کشتن او به فرمان تو گوش کردیم , از این رو, قاتل او نزد ما کسى است که فرمان به قتل او داده است !

علیشه در برابر مسجد الحرام از کجاوه پیاده شد و به حجر اسماعیل رفت و پرده اى در آنجا آویخت . مردم دور او گرد مى آمدند و او خطاب به آنان مى گفت : مردم ! عثمان به ناحق کشته شده است و من انتقام خون او را مى گیرم .(14)

 

پایگاه مخالفان امام (ع )

 

پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امام (ع ) سرزمین مکه مرکز مخالفان آن حضرت به شمار مى رفت و افرادى که با على (ع ) مخالف بودند یا از دادگرى او مى ترسیدند, خصوصاًفرمانداران و استانداران عثمان که مى دانستند امام دارایى آنان را مصاده مى کند و آنان را به سبب خیانتهایى که مرتکب شده اند بازخواست خواهد کرد, همه و همه در مکه درپوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشهء نبرد جمل را طرح کردند.

 

هزینهء جنگ جمل

 

هزینه جنگ جمل را استانداران عثمان , که در دوران حکومت او بیت المال را غارت کرده و ثروت هنگفتى به دست آورده بودند, پرداختند و هدف این بود که دولت جوان على (ع ) را سرنگون کنند و اوضاع به حال سابق باز گردد.

اسامى برخى از افرادى که هزینهء کمرشکن این نبرد را تأمین کردند عبارت است از:

1- عبدالله بن ابى ربیعه , استاندار عثمان در صنعاى یمن . او از صنعا به منظور کمک به عثمان خارج شد و چون در نیمهء راه از قتل او آگاه گردید به مکه بازگشت . وقتى شنید که پپعایشه مردم را براى گرفتن انتقام خون عثمان دعوت مى کند وارد مسجد شد و در حالى که روى تخت نشسته بود فریاد زد: هرکس که بخواهد براى گرفتن انتقام خون خلیفه در این جهاد شرکت کند من هزینهء رفتن او را تأمین مى کنم . او گروه کثیرى براى شرکت در نبرد مجهز کرد.

2- یعلى بن امیه , یکى از فرمانداران سپاه عثمان . وى به پیروى از عبدالله پول هنگفتى در این راه خرج کرد. او ششصد شتر خرید(15) و در بیرون مکه آمادهء حرکت ساخت و گروهى را بر آن حمل کرد و ده هزار دینار در این راه پرداخت .

وقتى امام (ع ) از بذل و بخشش یعلى آگاه شد فرمود: فرزند امیه ده هزار دینار را از کجا آورده است ؟ جز این است که از بیت المال دزدیده است ؟ به خدا سوگند, اگر به او و فرزندابى ربیعه دست یابم ثروت آنان را مصادره مى کنم و جزو بیت المال قرار مى دهم .(16)

3- عبدالله بن عامر, استاندار بصره . او با اموال زیادى از بصره به مکه فرار کرده بود و هم او بود که نقشهء تصرف بصره را طرح کرد و طلحه و زبیر و عایشه را به باز پس گرفتن این استان تشویق نمود. (17) در مکه استانداران فرارى عثمان دور هم گرد آمده بودند و عبدالله بن عمر و برادر او عبیدالله , همچنین مروان بن حکم و فرزندان عثمان و غلامان او و

گروهى از بنى امیه به آنان پیوسته بودند.(18) با این همه , نداى این گروه و دعوت آنان که چهره هایى شناخته شده بودند تودهء مردم را از مکه و نیمه راه براى قیام بر ضد امام (ع )

تحریک نمى کرد. از این جهت , ناچار بودند که در کنار نیروهاى عادى , که با بذل و بخشش استاندارهاى برکنار شدهء عثمان و بنى امیه فراهم شده بود,تکیه گاه معنوى نیز داشته باشند و از این راه , عواطف دینى اعرابى را که در مسیر راه زندگى مى کردند تحریک کنند. از این جهت , از عایشه و حفصه دعوت کردند که رهبرى معنوى این گروه را به عهده بگیرند و با آنان به سوى بصره حرکت کنند.

درست است که عایشه از لحظهء ورود به مکه پرچم مخالفت با على (ع ) را برافراشته بود, ولى هرگز براى اجراى نظر مخالف خود نقشه اى نداشت و هرگز در فکر او خطور نمى کردکه رهبرى لشگرى را بر عهده بگیرد و رهسپار بصره شود. لذا هنگامى که زبیر فرزند خود عبدالله را که خواهر زادهء عایشه بود روانهء خانه او کرد, تا عایشه را براى قیام و رفتن به بصره تشویق کند. وى در پاسخ درخواست عبدالله گفت : من هرگز به مردم دستور قیام نداده ام . من به مکه آمده ام که به مردم اعلام کنم که امام آنان چگونه کشته شده است و این که گروهى , با اینکه خلیفه را توبه دادند او را کشته اند, تا مردم خود بر ضد کسانى قیام کنند که بر او شوریدند و او را کشتند و زمام امور را بدون مشورت به دست گرفتند.

عبدالله گفت : اکنون که نظر تو دربارهء على و قاتلان عثمان چنین است چرا از مساعدت و کمک بر ضد على باز مى نشینى ؟ در حالى که گروهى از مسلمانان آمادگى خود را براى قیام اعلام کرده اند. عایشه در پاسخ گفت : صبر کن در این موضوع کمى فکر کنم . عبدالله از فحواى سخنان او احساس رضایت کرد. لذا در بازگشت به خانه , به زبیر و طلحه وعده داده که ام المؤمنین درخواست ما را اجابت کرد. و براى تحکیم مطلب , فرداى آن روز به نزد عایشه رفت و موافقت قطعى و صریح او را به دست آورد و براى ابلاغ آن منادى گروه , درمسجد و بازار, خروج عایشه را با طلحه و زبیر اعلام کرد و بدین سان مسئلهء قیام بر ضد على (ع ) و اندیشهء تصرف بصره قطعى شد.(19) طبرى متن نداى خروج کنندگان را چنین نقل مى کند:

آگاه باشید که ام المؤمنین و طلحه و زبیر عازم بصره هستند. هر کس مى خواهد اسلام را عزیز گرداند و با کسانى که خون مسلمانان را حلال شمرده اند نبرد کند و آن کس که مى خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با این گروه حرکت کند و هر کس مرکب و هزینهء رفتن ندارد, این مرکب او و این هزینهء مسافرت او .(20)

بازیگران صحنهء سیاست براى تحریک بیشتر عواطف دینى مردم به سراغ حفصه همسر دیگر رسول خدا (ص ) نیز رفتند, وى گفت : من تابع عایشه هستم . اکنون آه او آماده ءمسافرت است , من نیز آمادگى خود را اعلام مى کنم . اما وقتى آمادهء رفتن شد برادرش عبدالله او را از مسافرت بازداشت و حفصه به عایشه پیام فرستاد که : برادرم مرا از همراهى باشما جلوگیرى کرد.

 

پى‏نوشتها:‌

 

1- الامامة و السیاسة, ج 1 صص 7069

2- شرح نهج البلاغهء ابن ابى الحدید, ج 1ص 7

3- الامامة و السیاسة, ج 1 ص 89 وقعة صفین , ص 538

4- الامامة و السیاسة, ج 1 ص 87

5- <لقا>یا آزاد شدگان کسانى هستند که در جریان فتح مکه مورد عفو پیامبر اکرم (ص ) قرار گرفتند.

6- تاریخ طبرى , ج 3 ص 156.

7- مستدرک الوسائل , ج 3 ص 140.

8- نهج البلاغه , خطبهء 4.

9- نهج البلاغه , خطبهء 8.

10- همان , کلمات قصار شمارهء 198.

11 و 12 - تاریخ خلفا, طبع مصر, ج 1 ص 49.

13- تاریخ طبرى , ج 3 ص 163 الامامة و السیاسة, ج 1 ص 49 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 1 صص 232ـ 231.

14- تاریخ طبرى , ج 3 ص 172.

15- تاریخ طبرى , ج 3 ص 166.

16- الجمل , صص 124ـ 123 و به نقل ابن قتیبه (خلفا, ص 56 وى 60هزار دینار در اختیار زبیر و 40هزار دینار در اختیارطلحه نهاد..

17- الامامة و السیاسة, ج 1 ص 55 تاریخ طبرى , ج 3 ص 166.

18- الجمل , ص 121.

19- الجمل , ص 123.

20- تاریخ طبرى , ج 3 ص 167.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد